جدول جو
جدول جو

معنی عنان گیر - جستجوی لغت در جدول جو

عنان گیر(بَخْ یَ / یِ زَ)
آنکه عنان کسی را بگیرد. کنایه از بازدارنده از رفتن هم باشد. (از آنندراج). که عنان اسب به دست گیرد. که دوال دهانۀ اسب به دست گیرد. آنکه دست در عنان اسب کسی زند بقصد فرودآوردن یا داد خواستن:
چون شد آن روز غم عنانگیرش
رغبت آمد بسوی نخجیرش.
نظامی.
تظلم کنان سوی راه آمدند
عنان گیر انصاف شاه آمدند.
نظامی.
جان عنان گیر سواریست که تا درنگری
از در دیده درون آید و تا دل برود.
وحشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسان گیر
تصویر آسان گیر
آنکه کارها و پیشامدها را بر خود آسان گیرد و سهل شمارد، سهل انگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنان پیچ
تصویر عنان پیچ
آنکه عنان اسب را می پیچاند، کنایه از سوار ماهر، برای مثال عنان پیچ و اسپ افکن و گرزدار / چو من کس ندیدی به گیتی سوار (فردوسی - ۱/۲۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمان گیر
تصویر کمان گیر
کمان دار، دارندۀ کمان، آنکه در تیراندازی با کمان مهارت دارد، کمان گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان گیر
تصویر زبان گیر
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخن گیر
تصویر ناخن گیر
وسیله ای که با آن ناخن ها را کوتاه کنند، ناخن چین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روان گیر
تصویر روان گیر
آنکه یا آنچه سبب مرگ می شود، گیرندۀ روان، جان ستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان گیر
تصویر دندان گیر
چیزی که در دسترس و درخور استفاده باشد، حیوانی که گاز بگیرد، آنچه دندان به آن گیر کند و قابل جویدن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهان گیر
تصویر جهان گیر
بین المللی، جهانی، جهان گشا، کسی یا چیزی که شهرتش به همۀ نقاط جهان برسد
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
چیزی نرم که ناخن در آن بند شود. (آنندراج). رجوع به ناخن گیر کردن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دست افزار حجامان که بدان ناخن چینند. (آنندراج). وسیلۀ گرفتن ناخن. ناخن چین. مقص. ناخن پیرا. ابزاری که بدان ناخن ها را کوتاه کنند
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ رَ دَ / دِ)
سهل انگار، مداهن
لغت نامه دهخدا
(عِ وَ)
کنایه از سوارکار و ماهر در سواری است: شیخ ما گفت روزی همه عنان وران بر سر کوی بایزید رسیدند. (اسرارالتوحید ص 240)
لغت نامه دهخدا
کارگر که نان از تنور بیرون آرد،
انبری که بوسیلۀ آن نان را از دیوار تنور جدا کنند و بیرون آرند، نان چین
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
کنایه از دیرگیر و سخت گیر، آنکه در کارها صبر و ثبات ورزد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
روان گیرنده. گیرندۀ روان. آنکه یا آنچه روان را بستاند. آنکه یا آنچه روح از تن جدا کند. روانستان. جانستان:
چه گویی دایه زین پیک روان گیر
که ناگه بردلم زد ناوک تیر.
(ویس و رامین).
هنوز افتاده بد شاه جهانگیر
که خوک او را بزد یشک روان گیر.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ/ لِ زَ)
مقابل خردگیر. انواعی از مرغان شکاری که شکار کلان گیرند. باز. بازی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عِ قَ دَ)
که عنان چون سرنوشت و قضا استوار و مسلم دارد:
بر لاشۀ عجز برنهم رخت
تا رخش عنان قدر درآرم.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 832)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آنکه عنان مرکوب را پیچاند، سوار ماهر. (فرهنگ فارسی معین). استاد در سواری. که تواند مرکب خود را هر لحظه بهر سوی بکشاند و ببرد در سواری. چابک سوار. سوارکار ماهر:
عنان پیچ و گردافکن و گرزدار
چو من کس نبیند به گیتی سوار.
فردوسی.
سپاهش فزون نیست از صدهزار
عنان پیچ و برگستوان ور سوار.
فردوسی (شاهنامه ج 1 ص 373).
دلیری بجستند گرد و سوار
عنان پیچ و اسب افکن و نیزه دار.
فردوسی.
نگه کرد تا کیست ز ایشان سوار
عنان پیچ و گردنکش و نامدار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(جَ تَ / تِ)
در این بیت نظامی بمعنی برملا، بر سر زبانها و فاش آمده:
آوازۀ عشقشان جهان گیر
آواز عتابشان زبان گیر.
نظامی (الحاقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گران گیر
تصویر گران گیر
سختگیر دیر گیر، آنکه در امور صبر و ثبات ورزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخن گیر
تصویر ناخن گیر
دست افرازی که بدان ناخن چینند
فرهنگ لغت هوشیار
کارگرنانوایی که نان ازتنور بیرون آورد، انبری که بوسیله آن نان را از دیوار تنور جدا کنند و بیرون آرندنان چین
فرهنگ لغت هوشیار
دهنه کش، سوار کار آنکه عنان مرکوب را بپیچاند، سوار ماهر: عنان پیچ و گرد افکن و گرزدار چو من کس نبیند بگیتی سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاج گیر
تصویر علاج گیر
پزشک، افسونگر پزشک طبیب، افسونگر معزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روان گیر
تصویر روان گیر
جان ستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندان گیر
تصویر دندان گیر
آنکه دندان به آن گیر کند و قابل جویدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان گیر
تصویر آسان گیر
سهل انگار، مداهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخن گیر
تصویر ناخن گیر
((خُ))
ابزاری برای کوتاه کردن ناخن، چیزی نرم که ناخن در آن گیر کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنان پیچ
تصویر عنان پیچ
سوارکار چیره دست
فرهنگ فارسی معین
آزار دهنده، زورگو
فرهنگ گویش مازندرانی